حاج حسین یکتا از چند نکته کلیدی حرف میزند، اول اینکه آیا ما وقتی میخواهیم از سبک زندگی در جنگ حرف بزنیم به این معناست که میخواهیم به عقب بر گردیم؟ در واقع او میخواهد گره گشایی کند از گمشدهی امروز زندگیهای ما.
برنامه انتقادی اجتماعی گره با محوریت سبک زندگی در روزهای پایانی خود برای پیدا کردن سوال اصلیاش یعنی چگونه زیستن؟ به سراغ راوی فتح بزرگ رفته است که برای اغلب دانشجویان و نسل سومیها یاد آور روزهای خوب اردوهای راهیان نور است. مهمان این هفته برنامه گره حاج حسین یکتا بود. مردی که با نسخههای شهریاش و در واقع باز تولید سبک زندگی هشت سالهی رفقایش در مناطق عملیاتی با تکیه بر عقلانیت پنهان در رفتار آنها، بنا دارد که به قول خودش «خاک تهران را تبدیل به خاک شلمچه کند ...».
برنامه با یک پلاتوی متفاوت شروع میشود و مجری جوان برنامه میلاد دخانچی از یک شیوه متفاوت دعا کردن صحبت میکند. مسئله ای که شاید بنیادیتر ازهر چیز دیگری باشد.
اینکه در شبهای قدر دعا کنیم تا خداوند توان خلق تمدنی جدید را به ما عطا کند... این یعنی مواجهه انقلابی با هر مسئله ای و سبک زندگی انقلابی در هر ساحتی.
پلاتوی بعدی که در آن مجری گره از یک مدل مقاومتی حرف میزند که در یک برهه از تاریخ ایران خارج از منطق سلطه اتفاق افتاده است؛ و بعد صدای سید مرتضی آوینی به تصویر تلویزیون روح میدهد که دارد روایت میکند ماجرای آن کودک انقلابی که به قول سید مرتضی پروانه عاشقی در درون خود دارد و همه میخواهند او را از رفتن به جبهه منع کنند.
برنامه به گونهای چیده شده است که شاید میخواهد غیر مستقیم این پیام را برساند که این بچه را نماد نسلهای آرمانی انقلاب اسلامی بگیرید. نسلهایی که برای انقلابی بودن سن و سال نمیشناسند ...
فضای برنامه کم کم رنگ و بوی متفاوتی میگیرد، تفاوتی که این روزها هر از گاهی از چند برنامهی خاص سیما مشاهده میشود؛ و بعد دوربین برنامه گره، حاج حسین یکتا را در قاب بستهای میگیرد و برنامه آغاز میشود.
مسائلی در اطرافم میگذرد که موجب میشود شیطان مرا به گناه بکشاند
«کلنل باکستر» فرمانده پایگاه هوایی آمریکا داشت از مهمونی بر میگشت همسرش هم همراهش بود، یک نفر که دور زمین چمن پایگاه میدوید، توجهشون رو جلب کرد، ساعت دو نیمه شب بود.
رفتند جلو دیدن خلبان عباس بابایی است، باکستر عباس رو صدا زد و علت این کار را ازش پرسید. عباس در جواب گفت: «مسائلی در اطرافم میگذرد که گاهی موجب میشود شیطان با وسوسههایش مرا به گناه بکشاند. در دین ما توصیه شده که در چنین مواقعی بدویم یا دوش آب سرد بگیریم.»
فردای آن روز در بولتن خبری پایگاه هوایی «ریس» این مطلب توجه همه را به خود جلب کرد: «دانشجو بابایی ساعت ۲ بعد از نیمه شب میدود تا شیطان را از خودش دور کند.»
در سال ۶۰ شهید «پیچک» به همراه عده ای از رزمندگان و فرماندهان دوران دفاع مقدس به دیدار امام خمینی (ره) رفتند. در این دیدار غلامعلی پیچک برای اولین بار بود که با لباس رسمی سپاه به دست بوسی امام راحل میرفت.
پس از پایان دیدار حضرت امام(ره) شش سهمیه حج تمتع را به او دادند و گفتند: «یکی از این سهمیه ها مُختَصِ خودته و بقیه رو ما بین فرماندهانی که خودت تشخیص میدهی توزیع کن.» شهید پیچک این سهمیه ها را در حضور رزمندگانش قرعه کشی کرد و بین افرادی که قرعه به نامشان افتاده بود توزیع کرد.
چند روز بعد شهید «حاج علی موحد دانش» از مأموریت برگشت و وقتی موضوع را فهمید با شوخی به شهید پیچک گفت: «خوب سهمیه حج رو بین خودتون تقسیم میکنید! پس ما چی؟» شهید پیچک در جواب به او گفت:«قرعه به نام تو هم افتاده »!
به این ترتیب شهید موحد دانش هم حج تمتع را به جا آورد و پس از شهادت غلامعلی متوجه شد حجی که رفته بود سهمیه حج شهید پیچک بود که به او بخشیده بود.
______________________________________________________ برگی از خاطرات سردار شهید غلامعلی پیچک، فرمانده عملیات غرب کشور / راوی: حجت الاسلام حاج آقا حکیمی
ساعت ده ، یازده شب بود که اومد خونه، حتی لای موهاش هم پر از شن بود. سفره رو انداختم تا شام بخوریم، گفتم: تا شما شروع کنی ، من میرم لیلا رو بخوابونم گفت: نه! صبر میکنم تا بیای با هم شام بخوریم ... ... وقتی برگشتم دیدم پوتین به پا خوابش برده داشتم پوتین هاش رو در میآوردم که بیدار شد. گفت: داری چیکار میکنی؟ می خوای شرمندهام کنی؟ گفتم نه! آخه خسته ای، سر سفره نشست و گفت: تازه میخوام با هم شام بخوریم ...
شکر گذار خداوند هستم از اینکه فرصتی برایم مهیا شد تا با ایجاد وبلاگ سبک زندگی اسلامی تلاش خود را در جهت اجرای قوانین اسلامی در زندگی تبلیغ کنم. امیدوارم خداوند نیز از این کارم خشنود شود.
و این جمله از قول مقام معظم رهبری پایان بخش سخنان من :
((سبک زندگی بخش اصلی و حقیقی " تمدن سازی نوین اسلامی" را تشکیل می دهد.))